گردشگري و فراهم سازي زمينه هاي وحدت اسلامي
گردشگري و فراهم سازي زمينه هاي وحدت اسلامي
سيد جمال، سال هاي آخر زندگي خود را براي ايجاد اتحاد در ميان مسلمانان در کشورعثماني، به سر مي برد. براي برقراري وحدت، « انجمن اتحاد اسلام » بيش از چهار صدنامه به مناطق گوناگون و بلاد اسلامي نگاشت و براي دانشوران و بزرگان و سياست مداران و حاکمان ارسال کرد، که ازچهار صد نامه، دويست پاسخ دريافت کرد. (1)
وي با علما و فقهاي بزرگ شيعه و سني ارتباط نزديک داشت و براي ترويج هدف هاي بلند و بيدارگرانه خود، از دانشمندان بهره مي گرفت. سرانجام پس از سال ها سير و سفر، تلاش و فداکاري در راه اتحاد مسلمانان و اصلاح امت اسلامي در پنج شوال 1314 ه.ق، 9 مارس 1897 م ديده از جهان فروبست. (2)
2. محمد عبده ( 1265 - 1323 ه.ق ) در سال 1283 ه.ق به دانشگاه الازهر راه يافت. در اين زمان سيد جمال الدين اسد آبادي در مصر مشعل اتحاد و بيداري مسلمانان را برافروخته بود . حدود سال 1288 ه.ق عبده درسلک شاگردان و پيروان سيد درآمد. با هدايت، ارشاد و تعلميات سيدبه درک راستين اسلام و بينش عميق سياسي نائل آمد. براي دعوت به بيداري اسلامي و اتحاد مسلمانان، جلسه هاي درس و توجيه ديني ويژه برگزار کرد. هنگامي که سيد را به خاطر تلاش هاي بيدارگرانه اش در سال 1296 ه.ق از مصر بيرون کردند، عبده دانشوري فرزانه بود که از چشمه سار دانش و انديشه و ژرف و آگاهي هاي سياسي سيد بهره لازم داشت، از اين روي وقتي سيد از مصر بيرون رفت، گفت:
... من شيخ عبده را براي شما باقي مي گذارم، حکمت او براي مصر کافي است... .(3)
گرچه عبده به خاطر پيوند با سيد جمال مدتي بازداشت شد، ولي ديري نپاييد به صحنه فعاليت هاي علمي و روشن گري نسل نو بازگشت. چندي بعد در سال 1299 ه.ق به خاطر تلاش هاي بيدارگرانه و آرمان هاي نوي که در سر داشت ودر جهت آن تلاش مي کرد، از مصر، به بيروت و سوريه، تبعيد شد. ازآن جا به پاريس سفر کرد. در پاريس به سيد جمال پيوست و درانتشار روزنامه ي عروه الوثقي به او ياري رساند.
در سال 1302 ه.ق به بيروت رفت، در آن جا به تدريس در مدرسه سلطانيه و نگارش پرداخت و درسال 1305ه.ق به وطن بازگشت. ابتدا، منصب قضاوت را عهده دار شد، سپس مقام شامخ افتا، رسيد و مفتي اعظم مصر شد. وي در اصلاح دانشگاه الازهر، بيداري و اتحاد مسلمانان، سخت کوش بود. در نظر داشت دانشگاهي ملي در قاهره تأسيس کند، ولي پيش از اين که به آرزوي خويش دست يابد، در سال 1323 ه.ق بدرود حيات گفت. ( 4)
3. ابوالحسن ميرزا، معروف به ( شيخ الرئيس قاجار ) در سال 1264 ه.ق در تبريز ديده به جهان گشود، فنون ادب و رياضي را نزد ملا محمد تقي مزيناني وميرزا نصر الله شيرازي و حکمت و کلام را از حوزه ي درس ملا ابراهيم و حکيم سبزواري و آقا مدرس زنوزي، فرا گرفت. در سال 1288 ه.ق به خراسان سفر کرد. نزد ملامحمدرضا مجتهد سبزواري و ملا عبدالله کاشاني، فقه و اصول آموخت. در اواخر 1289 ه.ق به عراق سفر کرد. (5) در سامرا از حوزه ي درس ميرزاي شيرازي بهره برد. در سال 1294ه.ق پس از کسب اجازه ي اجتهاد از ميرزاي بزرگ، به ايران بازگشت. (6) لقب شيخ الرئيس گرفت. وي از سوي حکومت، مأمور خدمت در آستان قدس رضوي شد. در مشهد افزون بر اداره ي امور مجالس وعظ و درس، مسئوليت دارالشفاي رضوي را برعهده داشت. درسال 1296 ه.ق با برادر ناصر الدين شاه، متولي آستان قدس، درگير شد وبه کلات نادرتبعيد شد. (7) و بعدها به مشهد بازگشت و آن جا را به مقصد قوچان ترک گفت و از آن جا به عشق آباد رفت. در آن جا مردم را به اتحاد و وحدت اسلامي دعوت کرد، سپس عازم حج شد. دربازگشت به کشور عثماني رفت و وارد بر سلطان و عبدالحميد شد.در 29 ذيقعده 1303 ه.ق به جمعيت اتحاد اسلام که به دستور سلطان عبدالحميد تشکيل شده بود، پيوست. (8)
درجلسات آنان شرکت جست و براي اتحاد ايران و عثماني پيشنهادهاي ارزنده اي ارائه داد، که با پيش شرط هايي ازسوي سلطان عثماني مورد تأييد قرار گرفت. مدتي کوتاه شيخ الرئيس روزنامه ي « اتحاد اسلام »را منتشر کرد. (9) براي زدودن کدورت هاي موجود بين ايران و عثماني با جودت پاشا، وزير عدليه ي عثماني در تاريخ 21 ذيقعده 1303 ه.ق، گفت و گوي سودمندي داشت. (10) شيخ در ربيع الاول 1303ه.ق به تهران بازگشت و براي بار دوم مأموريت خراسان گرفت و بدان جا سفر کرد. (11) در مشهد بساط تدريس، خطابه و وعظ را گسترد.پس از شش سال براي مرتبه ي دوم به عشق آباد سفر کرد. در اين سفر از بخارا، سمرقند و قفقاز ديدن کرد. در صفر 1310 ه.ق عازم استانبول شد. (12)
در اين زمان سيد جمال الدين اسد آبادي از سفرلندن به استانبول برگشته بود. شيخ مدتي که در استانبول اقامت گزيد، با سيد همکاري صميمانه داشت. درجمادي الثاني 1311 ه.ق استانبول را ترک کرد. (13) ابتدا به بيروت سفر کرد، سپس راهي بيت المقدس شد واز آن جا به ديار هند رخت کشيد. دربمبئي مدتي اقامت گزيد و آن گاه رهسپار « جابلشو » و « پونه » شد. در اواخر 1314. ه.ق به تهران بازگشت و در شيراز اقامت گزيد. (14) به خواست دانشمندان به امر تدريس و خطابه پرداخت. محور سخنراني هاي او بيداري مسلمانان، نکوهش ستم کاران، ترويج آزادي، اعتلاي کشور ، اتحاد مسلمانان و... بود.
شيخ الرئيس، با پديد آمدن دگرگوني هاي سياسي و قيام مردم درنهضت مشروطه، به طور فعال در اين حرکت شرکت جست و براي نمايندگي درمجلس دوم برگزيده شد.(15) و سرانجام دردهم فروردين 1299 ه. ش / 1339 ه.ق در 74 سالگي در تهران، بدورد حيات گفت. (16)
4. سيد عبدالحسين شرف الدين ( 1290 1377 ه.ق ) از فقها و دانشمندان بنام شيعه، پس از دريافت چندين اجازه ي اجتهاد مطلق از مراجع نجف، در 9 ربيع الاول 1322 ه.ق وارد جبل عامل شد. (17)
شرف الدين، در رشته ي حديث پژوهش هاي ژرفي داشت. با ديد جامع از منابع روايي، مسائل مهم ديني را که مورد نياز زمان تشخيص داده بود، پي گرفت. يافته هاي پالايش شده ي خود را با زبان علمي ساده، همراه با راهکارهاي عملي ارائه داد. نخستين ابتکار علمي، پژوهشي خود را به نام الفصول المهمه في تأليف الأمه، در راه تفاهم مسلمانان نگاشت. ازآن پس محور اصلي بحث ها، سخنراني ها و آثار سيد به اتحاد مسلمانان و برقراري ارتباط آنان اختصاص يافت. وي در راه هدف هاي بلند. خويش، افزون برسفر به عراق و ايران، در پايان سال 1329 ه.ق به مصر سفر کرد (18). براي آشنايي با علما و مفتيان الازهر، به ويژه شيخ سليم بشري به دنبال فرصت بود. در حوزه ي درس شيخ سليم بشري شرکت جست . پس از آشنايي و بحثهاي علمي به يک ديگر علاقه مند شدند. (19) پس از مدتي قرار گذاشتند، بحث عالمانه اي در مورد خلافت و امامت از نظر شيعه بر اساس دلائل و شواهد، به صورت مکاتبه اي داشته باشند؛ شيخ سليم بشري پرسش کند، سيد شرف الدين پاسخ گويد.
بدين ترتيب، وقتي سيد شرف الدين به هدف هاي خود نزديک شد، درقاهره اقامت گزيد. (20)
شيخ سليم نخستين نامه را در تاريخ 6 ذيقعده 1329 ه.ق با امضاي «س» به سيد شرف الدين نوشت و سيد هم با امضاي «ش»آن را پاسخ داد. تبادل نامه ها به مدت شش ماه ادامه يافت. شرف الدين مجموع 112 نامه را با مقدمه روشن گر، به صورت کتابي تحت عنوان المراجعات در سال 1355 ه.ق، پس از 25 سال در شهر صيدا چاپ و منتشر کرد. سيد شرف الدين ضمن تبادل نامه با شيخ سليم، با ديگر دانشمندان اهل سنت ديدار و مباحثه علمي داشت، به گونه اي که بزرگان قاهره، مانند: شيخ محمد نجيب، شيخ محمد سلموطي و.. با نگارش اجازه نامه ها و تأييدهاي علمي و مقام سيد شرف الدين را گرامي داشتند. (21)
با کاشتن نهال محبت در دل برداران اهل سنت، زمينه ي اتحاد مسلمانان بيش از پيش فراهم شد و سيد به آرزوي ديرينه خود تا اندازه اي دست يافت. و در 1330 ه.ق به وطن خود بازگشت. اما به علماي مصر قطع رابطه نکرد (22 ). در 1332. ه.ق. براي زيارت به مدينه سفر کرد (23) و مورد استقبال علماي سني و شيعه و فرماندار شهر قرار گرفت. در مدينه براي دانشوران درس اخلاق گذاشت. پس از مدتي به جبل عامل بازگشت. (24)
5. محمد حسين کاشف الغطاء ( 1294 - 1373 ه.ق) وي از دانشمندان و فقهاي روشن انديش معاصر شيعه است که پس از شيخ احمد کاشف الغطا مرجعيت يافت. در انجام رسالت الهي خود سفرهاي بسيار به بلاد اسلامي و کشورهاي جهان کرد؛ پنج بار به ايران سفر کرد و سفري به مصر انجام داد و سه سال در آن جا ماند. همه روزه دردانشگاه الازهر تدريس و دربرخي ايام سخنراني داشت. از کليساها غافل نبود. در آن مراکز نيز، سخنراني داشت. حتي اشتباه هاي مبشران مسيحي را يادآور مي شد. در 1350 ه.ق درکنفرانس اسلامي فلسطين شرکت جست. پس از اقامه ي نماز جماعت در مسجد الاقصي درجمع 150 نماينده ممالک اسلامي و بيست هزار شرکت کننده، درباره ي وحدت، استقلال مسلمانان و مبارزه با استعمارگران و اشغالگران صهيونيستي، سخنراني هيجان انگيزي ايراد کرد. در همين سفر از شهرهاي نابلس، حيفاو يافا ديدن کرد. وسپس رهسپار کشور پاکستان و شد و درکنفرانس اسلامي که در آن جا برگزار شده بود. شرکت جست. وي، از مراجع بزرگي بود که به جمعيت « دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه » پيوست. (25)
در پي تلاش هاي سيد جمال الدين اسدآبادي، شاگردش محمد عبده و سفرسيد عبدالحسين شرف الدين به مصر و پاشيدن بذر وحدت و هم بستگي بين علماي مذاهب اسلامي، بسياري از علماي اهل سنت، چون: شيخ مراغي، عبدالمجيد سليم. و شيخ محمود شلتوت، به اين سروش الهي لبيک گفتند. و با تأسيس « دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه » گام هاي بلندي درجهت همدلي و همراهي مسلمانان برداشته شد.
پي نوشت :
1- مجله حوزه، ويژه نامه ي سيد جمال الدين اسد آبادي، شماره ي 59- 60، ص 326.
2- همان.
3-با ياردواج، دانشگاه الازهر، ترجمه ي آذر ميدخت مشايخ فريدني، ص 133، مرکز نشر دانشگاهي، به نقل از: عثمان امين، محمد عبده، ص 32.
4- همان، ص 133- 136.
5- شيخ الرئيس قاجار، منتخب النفيس، ص 10، چاپ بمبئي.
6- فرصت الدوله شيرازي، آثار عجم، ص 529 - 530.
7- منتخب النفيس، ص 16.
8- مجله وحيد، سال دهم، 1384، الف. نيکو همت.
9- ابراهيم صفايي، رهبران مشروطه،ج 1، ص 571 - 573، انتشارات جاويدان
10- منتخب النفيس، ص 117.
11- رهبران مشروطه، ج 1، ص 575
12- همان
13- خان ملک ساساني، سياست گذاران دوره قاجار، ج 1، ص 110.
14- رهبران مشروطه، ج 2 ص 576-577
15- مهدي ملک زاده، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران ج 1، ص 124، انتشارات اعلمي
16- رهبران مشروطه، ج 1، ص 585
17- محمد علي مدرسي، ر يحانه الادب، ج 3، ص 194، انتشارات خيام؛ آقا بزرگ تهراني، نقباء البشر، ج 3، ص 1087، دارالمرتضي.
18- شيخ احمد قبيسي، حياه امام شرف الدين في سطور، ص 104، بيروت، 1400 ه.ق .
19- همان
20- سيد شرف الدين، مقدمه المراجعات، ص 27، دارالمرتضي.
21-حياه امام شرف الدين في سطور، ص 125.
22- همان، ص 105
23- محمد علي مدرسي، ريحانه الادب، ج 3، ص 195
24- حياه امام شرف الدين في سطور، ص 106
25 - دائره المعارف تشيع، ج 1، ص 207؛ محمد علي مدرسي، ريحانه الادب، ج 3، ص 343؛ شخصيت و انديشه هاي کاشف الغطاء، ص 4-6، کانون نشر انديشه اسلامي.
منبع: کتاب جهان گردي در فقه و تمدن اسلامي
/س
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}